alichangizian



جوانک شاگرد بزاز ، بی خبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده. او نمیrlm;دانست این زن زیبا و متشخص که به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد میrlm;کند ، عاشق دلباخته او است ، و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا بر پاست.

یک روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازیrlm; جدا کردند ، آنگاه به عذر اینکه قادر به حمل اینها نیستم ، به علاوه پولrlm; همراه ندارم ، گفت: " پارچهrlm;ها را بدهید این جوان بیاورد ، و در خانهrlm; به من تحویل دهد و پول بگیرد ".

مقدمات کار قبلا از طرف زن فراهم شده بود ، خانه از اغیار خالی بود ، جز چند کنیز اهل سر ، کسی در خانه نبود. محمد بن سیرین - که عنفوان جوانی را طی میrlm;کرد و از زیبایی بی بهره نبود - پارچهrlm;ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد.

ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود که خانم هر چه زودتر بیاید ، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی که خود را هفت قلم آرایش کرده بود ، با هزار عشوه پا به درون اطاقrlm; گذاشت.

ابن سیرین در یک لحظه کوتاه فهمید که دامی برایش گسترده شده rlm;خواهش کرد ، فایده نبخشید. گفت چارهrlm;ای نیست باید کام مرا بر آوری. و همین که دید ابن سیرین در عقیده خود پا فشاری میrlm;کند ، او را تهدید کرد ، گفت: " اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا کامیاب نسازی ، الان فریاد میrlm;کشم و میrlm;گویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است کهrlm; چه بر سر تو خواهد آمد ".

موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان میrlm;داد که پاکدامنی خود را حفظ کن. از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام میrlm;شد. چارهrlm;ای جز اظهار تسلیم ندید. اما فکری مثل برق از خاطرش گذشت. فکر کرد یک راهrlm; باقی است ، کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از منrlm; دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم ، باید یکrlm; لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم. به بهانه قضاء حاجت ، از اطاق بیرونrlm; رفت، بعد از کمی با سر و صورت و لباس آلوده از دستشویی برگشت. و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم کشید و فورا او را از منزل خارج کرد.محمد خود را به نزدیکی آب روانی رساند و خود را شست ،تنش برای همیشه بوی عطری بر خود گرفت از هرجا که عبور می کرد همه متوجه می شدند که محمد ابن سیرین از اینجا گذشته است. آری محمد با این نقشه پای بر نفس خویش نهاد و پوزه شیطان را بخاک مالید و از مهلکه نجات یافت.

محمد همان ابن سیرین معروف است که به تعبیر خواب معروف است. بزرگان و عارفان گویند هرکه بر شهوت خویش غلبه کند خداوند متعال چون حضرت یوسف (ع) بر او علم خوابگزاری عطا نماید. و او نیز یکی از همان مردان بزرگ و وارسته است.

راستی ما اگر جای او بودیم چه می کردیم؟!!


از علامه حسن زاده آملی پرسیدند : آدرس امام زمان (ارواحنا فداه) کجاست؟ کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟ ایشان فرمودند : آدرس حضرت در قرآن کریم (آیه 55 سوره قمر) است. که می فرماید : <<فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر>> ، هر جا که صدق و درستی باشد ، هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد ، هر جا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد ، حضرت آنجا تشریف دارند.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

عشق در وادی محبت راه و رسم زندگی jelveyemahtabr معرفی بهترین های وب ایران کنکور آسان است fanoosmrayane نفس دوباره حرفهای من با خودم دانلود آهنگ جدید|دانلود آهنگ جدید رپ نارکیــــــژ